۱۳۸۷ دی ۳, سه‌شنبه

شجریان

این دو شعر رو ببینین شبیه هم نیستن ؟
از بس کتاب در گرو باده داده ایم
امروز خشت میکده ها از کتاب ماست
و
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
لینک دانلود اشعار استاد شجریان رو که آقای میر مهدی زحمت کشیدن رو اینجا می ذارم .

۱۳۸۷ آذر ۲۰, چهارشنبه

احمق

تنها یک

دلقک

فکر می کند که از فراز انسان می توان پرید.

۱۳۸۷ مهر ۱۸, پنجشنبه

شرح حال

هرگز کسی
اینگونه فجیع به کشتن خود بر نخاست
که من
به زندگی نشستم.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۴, شنبه

نیچه

.
اين را با سرنگون گران تنديس ها مي گويم : نمک در دريا ريختن و تنديس در گل افکندن , بي گمان بزرگ ترين ابلهي ست .
تنديس در گل خوارداشت شما مي افتد , اما قانون آنها همانا اين است که زندگي و زيبايي زنده ي آن ديگربار از درون خوارداشت سربرمي کشد .
او ديگر بار برمي خيزد , با چهري خدايي تر و از رنج کشيدگي زيباتر و براستي از اين که سرنگونش کرده ايد شما را سپاس خواهد گفت .
شما سرنگون گران را

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱, یکشنبه

سعدی

امروز روز بزرگداشت استاد سخن پارسی سعدی است .
استادی که اقلا شعرش بنی آدم ش بر سر در سازمان ملل هنوز مایه غرور هر ایرانی ست .
استاد مسلمی که شاید شاعر لحظه ها باید نامیدش .
کسی که به هنگام دیدار معشوق غم از یاد می برد که

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

یا چنان در عشق به حق مستغرق که

همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

و یا چنان اشکبار حسرت از دادن عزیز که

بگذار تا بگريم چون ابر در بهـاران
كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران
.
.
.
با ساربان بگوييد احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران


یا چنان مسحور نازک اندامان که

اینان مگر ز رحمت محض آفریده اند
کآرام جان و انس دل و نور دیده اند
لطف آیتی ست در حق ایشان و کبر و ناز
پیراهنی که بر قد ایشان بریده اند

و یا شرط دوستی بجای آور که

شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمتست چنین شب که دوستان بینی
به شرط آن که منت بنده وار در خدمت
بایستم تو خداوندوار بنشینی

و یا دل شکسته از دوست بی سر طعنه که

نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
دلم از تو چون برنجد که به وهم درنگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی

و یا مشوقی به پیمودن راه های زندگانی که

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی
.
.
سعدی به لب دریا دردانه کجا یابی
در کام نهنگان رو گر می​طلبی کامی

و در آخر سر بیان کننده این موضوع که

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی


به او سلامی می کنیم از سر دوستی .

توحید

.
.
جنید بغدادی گفت : توحید خدای دانستن قدم او بود از حدث ؛ یعنی دانی که اگر سیل به دریا بود ؛ اما نه دریا بود .
.
.

۱۳۸۷ فروردین ۲۹, پنجشنبه

رجز

گر تیغ برکشد که محبان همی زنم

اول کسی که لاف محبت زند منم



من این رجزخونی رو دوست دارم .

۱۳۸۷ فروردین ۲۸, چهارشنبه

شما

شما که به وجود آورده اید
سالیان را
قرون را

و مردانی زاده اید
که نوشته اند بر چوبه دارها
یادگارها

شاملو

۱۳۸۷ فروردین ۲۶, دوشنبه

بایزید

بایزید گفت : حق تعالی سی سال آینه من بود
.
.
.
اکنون من آینه خودم .

۱۳۸۶ اسفند ۲۶, یکشنبه

بهار

شبی از شبها

عطسه ی عافیتی کرد بهار

نفس گرم زمین

به علف شیوه ی رستن آموخت

.
(محمد زهری)
.
.

سال نو مبارک

۱۳۸۶ اسفند ۱۹, یکشنبه

خستگی

هر روز دارم خسته تر می شم. یه جمله با بار منفیه. می دونم. باید همیشه مثبت بود . می دونم .
نمی دونم شاید با اینکه هر روز با خودم می گم " لیوان رو زمین بذار" اما هر روز دارم علاوه بر نگه داشتن لیوان اونو پرتر هم می کنم.
شاید زیادی پشت گوش انداختن مشکلات هم مشکلیه که تو یه زمانهای خاص خودش رو نشون می ده.
الان به تنها چیزی که فکر می کنم یه ساحله یا یه کویر .
هیچی این روزا مثل عقرب گیری زمان بچگی واسم مفید نیست (جنوبی ها خوب می دونن چی می گم).
احتمالا اولین کاری که تو عید خواهم کرد اینه که یه عالمه آب ور می دارم و می رم بیابون عقرب بگیرم.

سال بدی بود واسم همراه با یه کوله بار تجربه..... به درد کسی هم می خوره ؟!

۱۳۸۶ اسفند ۶, دوشنبه

ه.ا.سایه

امروز تولد ه.ا.سایه است. تنها یادگار مانده از روزهای دور. از دوران شاملو و اخوان و فروغ.
کسی که به پیامبر امید شناخته می شه .
خوندن غزلیاتش رو به شما توصیه می کنم.
احتمالا همه این شعرش رو شنیدین با شروعی اینچنین

مژده بده مژده بده یار پسندید مرا
سایه او گشتم و اوبرد به خورشید مرا

خیلی شبیه شعرهای مولاناست .
اما من این دو بیتی رو می ذارم اینجا که کمتر خونده شده.

دلم گر قصه گويد ، اينك آن گوش
لبم گر بوسه خواهد ، اين لب نوش
اگر شب زنده دارم ، اين سر زلف
چو خوابم در ربايد ، اينك آغوش

۱۳۸۶ اسفند ۲, پنجشنبه

سلام نخستین

رهگذر از اون کلماتیه که من خیلی دوست دارم . یه حس جاری بودن به آدم می ده.
می خواستم اسم وبلاگم رو بزارم رهگذر اما مثل همیشه دیر رسیدم و ثبت شده بود واسه همین اسمش رو رهگذر شعر گذاشتم برگرفته از این شعر..

دل بسته ام هنوز به اين خاک مختصر
دندان نمی کند دل ام زين باغ بی ثمر
آسوده از تلاطم دريای زندگی
دل داده ام به دیدن يک مشت رهگذر

بعد از هک شدن پرشین بلاگ به توصیه دوستم آقای دهقانیان به اینجا اومدم.